سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی می‏خواست بره بخوابه؛ همه‏ی درها رو قفل کرد.همه‏ی چراغهای کوچک خانه رو روشن کرد.می‏ترسید.رفت پیش مادرش و گفت:«مامان می‏ترسم .من حتی به دوستمم نگفتم که بابام نیست.بذار بدونه ما هرگز تنها نیستیم.»


 دوشنبه 86 اسفند 6 , ساعت 1:3 صبح |[ پیام]